آب روان

"گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم" گاه نادیده چشم محرمان ما بی هشیم

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

Old Memories


Do you remember once I said,

“Some people are like batch of flowers;

you have to resist not to embrace”

My resistance is, not to look

When I’m standing close to those

Do you remember once you said,

“The purity of attention grows

in a wholehearted relation”

I do believe it has been growing,

since the very moment we have had seen.

“I believe in what you say
and I believe in today”


“O Lord, bless us with more!”


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هیچ

سلام به فرشته های روی زمین




خورشید خود را در من میبیند و من خود را در چشم فرشته های روی زمین.آنها که از پس گرفتاری های زمینی شان، سر به آسمان بلند کرده و مرا مینگرند.
چه دستشان در دست دوستی نزدیک باشد چه دلشان در بر دلداری دوردست. تو گویی برای شان آیینه ای هستم که یکدیگر را در آن می بینند، انگار برای همین است که به من زل میزنند برای همین است که مبهوتم میشوند. من اما از این بالا، بینهایت خوشحالم که چهره معصوم تک تکشان را می بینم شادمانم که میتوانم آنها را یکی یکی به هم وصل کنم. شاید باورش سخت باشد اما چند وقتی است گمان میکنم خورشید هم در این میان، به دنبال ستاره ای در آن دورترهاست. در پی یاری نورانی، یاری نوارنی تر از خود. انگار همگان با تمام توانشان در این تاریکی میتابند، تا یارشان را پیدا کنند تا یارشان پیدایشان کند. همه می دانند که آن دیگری هست و در جستجویشان. اما باز انگار در من خیره میشوند تا شاید نشانی از روی ماهشان بگیرند.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هیچ

دلتنگی

دلتنگی

شاید دلتنگی هم نعمتی باشد،
برای اینکه یاد کنی آنچه دوست می‌داری
برای اینکه بروی به سمت انچه دلت برایش تنگ شده است
هرچند که از دوری ناشی میشود،
اما انگار تورا به انچه دلتنگش هستی نزدیک میکند، دلت را پر میدهد به سمت او، چه در این دنیا باشد چه نباشد
ممکن است در گذر روزگار با عده ای همزمان و هم مکان شوی، ممکن است آنها را دوست و همراه خود بخوانی یا بدانی،
ممکن است از یک دوست سالها بیخبر باشی و باز اورا دوست خود حس کنی و با دوستی هم، کم و بیش در ارتباط باشی و دورش بدانی.
با این دلتنگی است که وقتی چیزی یا کسی از دیده ات رفت، وقتی تب اعتیاد و عادت همراهی فرو نشست، میتوانی مطمئن شوی چه چیز را واقعا دوست می‌داشته ای و با کدام واقعا مانوس بوده ای...
شاید در آغاز، خاطرات مشترک برایت پررنگ باشد اما رفته رفته انگار نه دلتنگ خاطرات قدیمت با او هستی نه دلتنگ خوشی های گذشته خودت، گویی که دلت برای وجودش تنگ شده، دلتنگ رفیقی که برای همیشه به سرزمین روحت راه داده ای...

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هیچ

مردمک


مردمک

در خود خیلی حرف دارند این چشم ها،

درست در وسط شان سوراخی هست که انگار راه دارد تا تهِ تهِ دل آدم. برای همین هم اگر بخواهی مردم را خیلی کوتاه و خلاصه بفهمی، کافیست در مردمک شان نگاه کنی! آنجاست که می توانی بفهمی که شادند یا نگران، آرام اند یا گرفته، قدردان اند یا پرتوقع، جسورند یا حقیر، مومن اند یا آشفته، امیدوارند یا شرمگین، با ذوق اند یا خمود، عاشق اند یا دلشکسته، کنجکاو اند یا سردرگم، خندان اند یا غمگین. آنجاست که می توانی خودت را در مردمک دیگری ببینی. ببینی که تو چه چیزها برایش آورده ای. پیامت از جنس عشق و شور و گرمی و آرامش است یا از جنس جنگ اعصاب و رخوت و سردی و افسردگی. انتخاب با ماست که این باشیم یا آن، که اصلا نگاه کنیم در عمق جانها یا نه. که خود را در مردمک عزیزانمان ببینیم یا نه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هیچ