شاید زمختی بهتر از هرکس، لطافت را استشمام میکند. اما آنگاه که میخواهد خود را به آن نزدیک کند آنگاه که میخواهد عطرش به خود بگیرد؛ زبری اش ناشیانه خط و خش میاندازد. انگشتان درشتش به جای نوازش، میدرد. انگار عجول است در لطیف شدن. شتابان است در درک نرمای لطافت...