شاید زمختی بهتر از هرکس، لطافت را استشمام میکند. اما آنگاه که میخواهد خود را به آن نزدیک کند آنگاه که میخواهد عطرش به خود بگیرد؛ زبری اش ناشیانه خط و خش میاندازد. انگشتان درشتش به جای نوازش، میدرد. انگار عجول است در لطیف شدن. شتابان است در درک نرمای لطافت...
باشد که از بند هوسها رها شود.
باشد که رام شود.
باشد که از عریانی تن بگذرد.
باشد که با بوسه ات لطیف شود، انسان شود.
باشد که به آیینگی پر ات، فرشته شود.