دلتنگی

شاید دلتنگی هم نعمتی باشد،
برای اینکه یاد کنی آنچه دوست می‌داری
برای اینکه بروی به سمت انچه دلت برایش تنگ شده است
هرچند که از دوری ناشی میشود،
اما انگار تورا به انچه دلتنگش هستی نزدیک میکند، دلت را پر میدهد به سمت او، چه در این دنیا باشد چه نباشد
ممکن است در گذر روزگار با عده ای همزمان و هم مکان شوی، ممکن است آنها را دوست و همراه خود بخوانی یا بدانی،
ممکن است از یک دوست سالها بیخبر باشی و باز اورا دوست خود حس کنی و با دوستی هم، کم و بیش در ارتباط باشی و دورش بدانی.
با این دلتنگی است که وقتی چیزی یا کسی از دیده ات رفت، وقتی تب اعتیاد و عادت همراهی فرو نشست، میتوانی مطمئن شوی چه چیز را واقعا دوست می‌داشته ای و با کدام واقعا مانوس بوده ای...
شاید در آغاز، خاطرات مشترک برایت پررنگ باشد اما رفته رفته انگار نه دلتنگ خاطرات قدیمت با او هستی نه دلتنگ خوشی های گذشته خودت، گویی که دلت برای وجودش تنگ شده، دلتنگ رفیقی که برای همیشه به سرزمین روحت راه داده ای...